درست نمی نمی دانم چه کردم. واقعیت با رویاهایم در آمیخته. گاهی فراموش می کنم که کاری که کرده ام جزئی از رویای من بوده یا واقعیتی است که به یادش می آورم. راستش را بخواهی آنقدر ناباورانه رویا پردازی کرده ام، که باور نمی کنم کاری که کرده ام جزیی از رویاهایم بود یا چیزی که به واقعیت پیوندش زدم. گمان می برم این ابهام برای تو هم باشد. آخر خودت که می دانی من چه کاری کردم. گفتم، هنوز هم نگفتم که دوستت دارم. من تنها با جسارتی عجیب که برای خودمم باورکردنی نیست به تو بی بهانه گفتم، سلام. و برای اولین بار به خودم افتخاری عجیب می کنم.
مایلم بگم که تحت تاثیر قرارگرفتم
پاسخحذفداره یه چیزایی یادم میاد که البته هیچ ربطی به پست اخیر تو نداره. درهمی آشفته از ته مانده های اشتیاقی مبهم حول و حوش آنچه که مدتهاست فراموشش کرده بودم. شاید ربطی به افتخاری عجیب داشت. و من فرق افتخار و افتضاح رو چه دیر میفهمم.
پاسخحذفوااااااااای
پاسخحذفدوباره خوندمش . نمی دونم چرا یهو بغض کردم!!
شایدم بدونم...!!!
ای کاش می تونستم...!!