طراح , تلخک یا جنایتکار
وقتی با خودم فکر می کنم. وقتی با خودم فکر می کنم. برای طراحی فکر می کنم و به شاعر خسته که از همه چیز دنیای روزگارش مینالید. وقتی فکر می کنم یادم می آید طراح اوج هنرش این است که کمدی ضعیف بنویسد.اوج افتخارش این است که جوکش افراد زیادی را برای لحظاتی چند بخنداند و مسخره بازیش برده-پادشاهان احمق شده امروز بیشتری را بخنداند اوج خدمتش به خلاقیت بشر دادن آزادی به او برای انتخاب بین چند گزینه معدود و از پیش تعریف شده است تنها وجهای زندانش را بزرگتر کرده ایم. اوج خدمتش به بشریت ساختن محصولی است که به طبیعت فردا کمتر آسیب برساند است .اوج شهامتش در جنبش های ضد طراحیست وقتی فکر می کنم می فهمم اوج افتخار طراح امروز این است که دلقک با مزه ای برای بشربرده –پادشاه متجدد باشد تا پولی که از قدرت می گیرد حلال تر با شد. پس آنچه به فکر وادارد کجاست؟ که بشر را به اندیشه وا دارد اصلا آیا چیزی بشر امروز را وادار به تامل می کند یا اندیشه کردن فراموش شده . ما مثل مداحان فقط درحال تمجید از قدرتیم ما نوکر قدرتیم ما مداح قدرتیم وقتی فکر می کنم یادم می افتد طراح کیست دلقکی که از قدرت مواجیب می گیرد تا شبه پادشاه- برده ها را از اندیشیدن به حقیقت وا رهاند و تازه به خود بقبولاند که دارد به بشر خدمت می کند وقتی فکر می کنم یادم می افتد ما هر روز صبح که از خواب بلند می شویم به خود می قبولانیم که دنیای آینده بدون ما هیچ است.خدمت ما به بشریت به اندیشه بشریت به رشد بشریت به سعادت بشریت چیست ؟
طراح چه می کند بچه کلاغ را رنگ می کند بجای قناری می فروشد.
آیا طراح کسی جز این است من کاری به ارزش کلاغ در برابر قناری ندارم.من دردم این است همه قناری رنگ شده می خواهند دست همه به گدایی قناری رنگ شده دراز است و به همه کلاغ ها و قناری های واقعی سنگ می زنند آخر می دانی دردم چیست خجالت می کشم بگویم ببخشید این یک دروغ است این قناری نیست و چیزی از کلاغ بودن هم در آن نیست این یک موجود مسخره بی ارزش از درون تهی است این یک دروغ است.اما اگر بگویم هم کسی دیگر حرفم را باور نمی کند همه طلسم شده اند و همه کلاغ رنگ شده می خواهند این بیماری را من راه انداخته ام , من , من که ادعا می کنم تمام گره های جهان و بشریت به دست توانا و معجزه گر طراحیم درمان میشود.
من هرگز نمی گویم دیروز بهتر بود مثل این همه شعر که از آهن و دود گله می کردند و اما مثل یک شاعر فتوریستی برده هم در دروغ قدرت غرق نمی شوم و آنرا نمی پرستم. شاعری هم که از آهن و دود مینالید خیلی بی چاره بود بیچاره از عجز مینالید و خودش بهتر می دانست هیچ چاره ای جز کنار آمدن و فراموش کردند اندیشیدن نیست. نمی دانست پس از آهن و دود چه چیزی به سراغ بشر می آید حتما جادوگری در لباس فرشته دیجیتالی.این بی معنیست که ما به قبل از آهن و دود برگردیم اما بدبختی این است که اعتراض به زشتی ظاهری آهن و دود حداقل عده ای را از خواب رفتن مصون می داشت اما نمی دانم زیبایی مسحور کننده محصول امروز چه بلایی به سر بشریت می آورد.من فقط می خواهم بگویم طراحی چقدر از مسئله بشر را حل می کند طراحی تنها بشر امروز را لوس ننر و ناز پرورده و در عین حال برده با می آورد .او مانند یک مادر احمق و بی تجربه که البته نمی داند غیر مستقیم و نا آگاهانه در خدمت کیست از رشد کودک پیر شده بشر جلوگیری می کند بشر امروز میترسد ,میترسد که بدود میترسد , میترسد که بدون وسیله پرواز کند , میترسد , از این که بدون موبایل از تنهایی بمیرد. میترسد ,بدون ام پی تری پلیر راه برود و بلند آواز بخواند میترسد , به خصوص از سکوت می ترسد از تنهایی وحشت دارد و اندیشیدن به نظرش خطرناک است و هر لحظه ممکن است او را دیوانه کند میترسد ,از همه چیز می ترسد و خیلی بزدل و ترسوست تکیه کلامش بی خیالست و اوج آزادی که قدرت به او میدهد استفاده از مغزش برای ساختن چیزی برای خدمت به قدرت است بتهای قدرت را باید شکست پی در پی جهان پر از بت است و با شکستن هر یکی هزار تای دیگر سر بر می آورند جهان تا ابد پر از بت باقی خواهد ماند البته این بتها هر روز رنگ و صورت و معنای جدیدی به خود می گیرند .
نمی گویم بشر دیروز بهتر بود تعداد معدودی از بشر دیروز می اندیشیدند و همانها هم برای ما زنده ماندند .میدانی هنر در حد کمدی خوش ساخت و تهی تاکید می کنم خوش ساخت ,بی ارزش و تهی در طراحی وارد شده من محصولی را میستایم که مثل یک تراژدی قدرتمند بشر را به گریه بیندازد واقعا آب باشد برای لبهای تشنه بشر نه سراب. من محصولی را میستایم که بشر را به گریه وادارد او را بشکند و چیز تازه ای از او بسازد چیزی که از پیش طراحی نشده ما فوق تصور هر کسی.
می دانی اشکال ما این است که ما بشر را احمق فرض کرده ایم و خودمان برایش تصمیم می گیریم بدبختی بشر و قدرت عجیب و گسترده طراحی این است که بشر هم واقعا باور کرده که احمق است وخود طراح.اینجای محصول را جوری کنیم که بیشتر خوشش بیاید آنجایش راحتر می شود .و من ناراحتی می خواهم که سرچشمه رشد است با راحتی که کسی رشد نمی کند می ترسم روزی محتاج به اندیشه بشریت باشیم و بشر بگوید فراموش کرده ام. نمی گویم دیروز بهتر بود اما می گویم به رویای فردا که تصویرش را در ذهن ما زیبا می سازند دلخوش نباشیم این فقط یک تصویر است. می گویم طراحی تا در بند قدرت است بشر در خواب خوش به سر می برد خواب خوش, خواب خوش, خواب خوشی که قدرت می خواهد. میگویم بار دیگر به حرفه خود عادلانه و بی طرفانه بنگریم و همه وجوهش را واقع گرایانه ببینیم من نمی گویم که طراح باید از حرفه اش شرم کند نمی گویم طراح یک تلخک جنایت کار است؛ می گویم طراح پیامبر است پیامبری با پیامی با ظاهر زیبا که این معجزه اوست معجزه ای که از فرط زیبایی همه گونه های بشر با هر طرز تفکر و اعتقادی باورش دارند و خریدارش هستند خیلی رام و بی اعتراض اما حقیقت نهفته در پیامش چیست؟آیا به رسالت خود اندیشیده ایم .خود را جدی بگیریم ما تنها معجزه گر یا جادوگر نیستیم! ما پیامبریم پس به محتوای پیاممان بیشتر فکر کنیم .مواظب باشیم مثل دیگران خوابمان نبرد و برده نشویم. بیدار باشیم و مستقل از قدرت اگرچه سخت است اما قدرت معجزه گر ما قدرت را هم رام می کند.به ناله شاعران بیچاره گوش دهیم که دست شان از همه جا کوتاه است و تنها ناله برایشان مانده و آنها هم وقتی از کنار دفتر شعرشان بر می خیزند مثل همه بقیه مردم مثل خود ما در دنیای زیبای بی معنای , بی ارزش سرشار از دروغ های زیبا و خوش ساخت احمق پرور زندگی می کنند که چاره ای جز این ندارند.جهان بهشت نمیشود اگر بخواهد بهشت شود همه بشر باید بیندیشند همه بشر نه تنی چند معدود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر