۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

نهالی که کاشته بودی را در گلدانی کاشتم، فردا صبح قبل از طلوع آفتاب:


راستش را بخواهی از وقتی رفتی
از وقتی رفتی
منتظرم که برگردی
که برگردی
که برگردی و ببینی که نهالی که کاشته بودی
که نهالی که کاشته بودی
چگونه بزرگ
اما
صبر کردن
صبر کردن
صبر کردن
دیگر فایده ای
و امیدی
امروز نهالمان را در گلدانی
در گلدانی
و فردا صبح، قبل از طلوع آفتاب
قبل از طلوع آفتاب
راه
راه
راه
و تو را
و تو خواهی دید که
چه زیبا
چه بزرگ
چه سبز
من به راه خواهم افتاد.
 از این پس من آواره ام
 آواره ام
آواره ام
آواره ام
و به دنبال تو
دنبال تو
دنبال تو
همه جنگل ها را
همه دریا ها را
همه کوه ها را
با گلدانی در دست
با گلدانی در دست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر