۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

گیاهی عجیب در درونم


دو سال از رویش گیاهی عجیب در درونم، دو سال از آن پاییز.
 کسی کاشت  در درونم؛ در آن پاییز.
 کسی ایستاد و با همه قلبش، همه قلبش، آب .
اشک ریخت، و رفت
و رفت
و رفت
و رفت
و رفت
و رفت
آخر مرا نگفت که چرا کاشت در این زمین.
 آخر به من نگفت که چرا می گریست.
آخر به من نگفت که چرا رفت.
آیا من لیاقت شنیدن هیچ رازی، هیچ رازی، هیچ رازی 
درختت، درختم، درختمان بار داده، زنده، قوی، محکم .
هر شب با همه جانم، آّب
اما اشکهایش
اشکهایش
تنها تصویری از تو که دور می شود.
 که دور می شود.
که دور می شود.
من هنوز منتظرم و با همه قلبم، با همه قلبم، آب.
 تا همیشه تا همیشه تا همیشه
و بدان که در سرزمین ما هیچ وقت دیر نیست؟
برگرد هر وقت از همیشه
که قلبت گواهی داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر